کد مطلب:236855 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:238

آرزویی که برآورده شد
«ریان بن صلت» در خانه ی امام رضا علیه السلام رفت و به «معمر» خادم آن حضرت گفت: «اگر صلاح می دانی برو و از مولایم بخواه كه یكی از لباس هایش و نیز مقداری از درهم هایی را كه به نام ایشان ضرب شده به من دهد.»

خادم امام علیه السلام تقاضای «ریان» را پذیرفت و بلافاصله خدمت حضرت رضا رسید. پیش از آنكه او سخنی بگوید، امام علیه السلام فرمود:

«ای معمر» آیا «ریان» نمی خواهد كه ما از لباس هایمان به او بدهیم و مقداری از درهم هایمان را به او ببخشیم؟» خادم امام خیلی تعجب كرد كه چطور آن حضرت از تقاضای «ریان» باخبر شده است؛ در حالی كه شگفتی از سرو و رویش می بارید، عرض كرد: «سبحان الله»، او هم اكنون جلوی در خانه، همین درخواست را داشت.» از سخن «معمر» لبخندی مهرآمیز بر لب های امام نقش بست؛ آنگاه فرمود: «بگو خودش بیاید.»

خادم امام، «ریان» را به خدمت حضرت رضا آورد. ریان سلام كرد. امام علیه السلام سلام او را پاسخ داد و سپس دو دست از لباس هایش و سی درهم از درهم هایی كه بعد از ولایت عهدی به نام حضرت مزین شده بود، به وی بخشید.



[ صفحه 56]